زبورِ دل



سال دارد به انتها می رسد 
شاید الان وقتش شده باشد که تقویمت را باز کنی و ببینی یک سال را چه کردی؟
با خودت، با دلت، با زمانت؟
چند درصد از رویاهایت را محقق کردی و چقدر خودت را ساختی؟
به گمانم ساختن خود آدم مهم ترین شاخص ارزیابی سال است.
باشد که انتهای سال نامه به خود ببالیم و برای سالی دیگر اهداف والاتر انتخاب کنیم
چرا که موجیم که آسودگی ما عدم ماست

گاهی اوقات انسان نیاز دارد خود را واکاوی کند
درون خودش را عمیق تر ببیند
دلیل تکرار اشتباه های خودش را
باید گلوگاه های زمین خوردنش را بیابد
و شاید ماه خدا بهترین بستر برای چنین امری است

خدایا مرا به شناخت خودم برسان 
چرا که ایمان دارم اگر خود را بشناسم و عظمتی که تو در من به امانت گذاشته ای
در نهایت مرا به تو خواهد رساند

سوم مرداد 1398 نیز به اتمام رسید 

دیروز یاد گرفتم که صورت مساله تمام مساله نیست

یاد گرفتم نباید خیلی زود خسته شد و دست کشید

باید بیشتر تلاش کرد و نشدن و نتوانستن را دور ریخت

یاد گرفتم گاهی به جای بحث و جدل بهتر است که عبور کنیم و 

بیشتر مراقب ذهن و اندیشه مان باشیم



  و جنون می کُشد مرا 

زمانی که رقیب شمشیر خود را بر پیکرم فرو کرده است

می رود و با آنکه می دانم میتوانم آخرین ضربه را بر او وارد کنم

شمشیر خود را بر زمین می اندازم

می رود و من جراحت خود را می بندم تا خونریزی آن کم شود

رقیب من باز میگردد، میبینم بر پیکر او هم لشگریانش زحم زده اند

عذرخواهی میکند

رو می کند و به من می گوید: به حرف هایم گوش می دهی؟ که من تنها به تو اعتماد دارم!

از دردهایش می گوید و من به یکباره چنان قد می کشم و پیر می شوم

خشم را در خود می کُشم و دستم را دراز می کنم و می گویم برخیز که ما همه مشتی آدم ضربه دیده ایم.

آری ما همه مشتی آدم شکست خورده ایم که این سلسله باطل قرن هاست ادامه دارد

و خدا آری خدا می شنود ندای یک تنهای در میدان جنگ را

آن زمان که زخم خوردم لشگری نداشتم جز خدا را

و آری تنها خداست که بهترین یاور است

مبادا زخم بر دل کسی بیاندازیم که خدا خریدار یک دل شکسته است.


به تو می اندیشم و به صبر و درایت تو

نمی‌دانم شاید هم صبر نیست، بلکه بی علاقگی توست به قلب من

اما هر چه هست، گویا تو خوب هوای قلبت را داری که درگیر آدمی چون من نشود. 

حق هم داری شاید، آدم هایی چون من ساده هستند و صادق،  برق علاقه در چشمانمان داد می‌زند و نمی‌توانیم تپش قلب مان را پنهان کنیم و ساده عبور کنیم. ما همیشه پر حرفیم و پر از شیطنت،  به جایگاه شما نمی‌خوریم. خوبان و پاکان و اهل سکوت با شما بیش از ما رفت و آمد دارند. 

میدانی بیش از آنکه از تو عشق ورزیدن را بیاموزم، دارم از تو صبر بر دوست نداشتن را می آموزم؟

و چقدر این برای من سخت است. 


کمتر از پنج دقیقه دیگر پرونده  سال 1398 بسته میشود

خدایا! مرا با عشق وارد سال 1399 کن

سهم مرا از سال جدید آرامش و حضور مادام خودت قرار بده

نگذار در سال جدید از تو بیشتر فاصله بگیرم

خدایا به فرشتگانت بگو در 1398 این بنده ات تلاش کرد به تو نزدیک تر شود

قدری اما هنوز راه را بلد نیست

خدایا در سال جدید ما را یک قدم به خودت نزدیکتر کن

ای تمام آرامش


خدایا در این روزهای پر التهاب که مرگ چشم در چشم ما دوخته است

آرامشی از جنس خودت به قلب هایمان عطا کن

و بیاموز به ما که قادر مطلق تویی

و ما را از بند گناهانی که عمری ما را از تو دور کرد رها کن

خدایا در این سال جدید

ما را قدمی به خودت نزدیک تر کن


همه می گویند امشب، شب تولد علمدار است

آقای من! ای با وفاترین! ای عشق بالابلند!

دلم از بی وفایی روزگار شکسته است

از نامردی مردمانی که ادعای رفاقت با تو دارند

از جور روزگاری که عمری دم از مرام و معرفت عباس زدند

 

ای علمدار!

شکسته قامت من زیر بار روزگار

زیر بار دل شکستگی ها

بیا و امشب آب حیاتی برسان مولا

  

 

                                              

پ.ن: یا عباس


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها